سومين
احتمال اين است كه آنها ظاهرا با هم زندگي مشترك دارند اما نه فرصتي براي
تبادل نظر دارند نه وقتي براي ساختن خاطرات مشترك والا حتما در برخي
زمينهها با هم تفاوتهايي پيدا ميكردند. چهارمين حالت اين است كه يكي از
آنها به عضوي هميشه تابع تبديل شده است كه هرچه طرف مقابل ميگويد سرتكان
ميدهد و چشم ميگويد و به همين خاطر هرگز اختلاف نظري ميان شان پيش
نميآيد. شما احتمال ديگري هم به نظرتان ميرسد؟
همانطور
كه اثر انگشت2نفر به هم شباهت ندارد روحيات، علايق و باورهاي دو انسان
هم كاملا با هم متفاوت هستند و بنابر اين طبيعي است كه آنها در مواردي
مانند هم فكر نكنند در اين شرايط اگر آنها نتوانند اين تفاوت در سليقهها
را به درستي مديريت كنند اختلاف عقايدشان به مشاجره منجر ميشود و گاهي
همين مشاجرهها پايههاي زندگي را سست و كارشان مي رسد. به دادگاه خانواده
يا زندان يا كلانتري و....
اما
نميشود از يك زوج جوان انتظار داشت هميشه قادر باشند اختلاف عقيده يا
دلخوري شان را از هم بهگونهاي مديريت كنند كه منجر به جر و بحث يا مشاجره
نشود، مگر آنها چقدر از زندگي تجربه دارند؟ مگر چقدر درباره راههاي كنترل
خشم يا اضطراب اطلاعات دارند؟ مگر چند بار در شرايطي اينچنيني قرار
گرفتهاند؟
بنابر
اين طبيعي است كه شما و همسرتان در برخي زمينهها عقايد يكساني نداشته
باشيد اما كاملا بستگي به خودتان دارد كه اين تفاوت در سلايق و عقايد، به
بحث دو نفرهاي آرام و ملايم پشت ميز آشپزخانهتان براي حل مشكل منجر شود
يا به قهري يكي دو ساعته يا سكوتي چند روزه يا فرياد كشيدن و توهين به
يكديگر.
شايد فكر كنيد چه فرقي ميكند حرفتان را به واسطه بلند كردن صدايتان به كرسي بنشانيد يا با شيوهاي صلحآميز؟ اشتباه ميكنيد.
شايد گاهي نتيجه ظاهري هر دو روش در كوتاه مدت يكي باشد، اما اين روشها در دراز مدت نتايج يكساني نميدهند.
در
روش اول شايد واقعا طرف مقابل وقتي ميبيند خشمگين شدهايد و فرياد
ميكشيد يا به او توهين ميكنيد با ناراحتي تسليم خواستهتان شود اما چند
بار ميتوانيد از اين روش استفاده كنيد وچند بار ميخواهيد با كمك گرفتن
از شلوغ كاري به نتيجه برسيد؟ مطمئن باشيد پس از مدتي اين شيوه شما نخنما و
كهنه خواهد شد. شايد او هم ياد بگيرد با همين روش به نتايج دلخواهش در
موارد اختلاف سليقههاي خانوادگي برسد، شايد هم ديگر تسليم خواستههايي كه
با اين روش مطرح ميكنيد نشود.
از
همه بدتر اين است كه تصوير شما در ذهن طرف مقابل به مرور زمان تغيير
ميكند. او ديگر شريك زندگياش را آن انسان آرام و متين و دوست داشتني
روزهاي نخست نميداند ، اگر چه شايد پس از آن مشاجرهها روزهاي خوشي را
دركنار هم سپري كنيد اما هميشه گوشهاي از ذهن او تصوير شما در حالي كه
پرخاش ميكردهايد حك شده است.
يادتان
باشد در جر و بحثهاي خانوادگي كه منجر به پرخاشگريهاي لفظي و فيزيكي
ميشود شما و همسرتان حريمهايي را در روابطتان ميشكنيد كه ديگر قابل
بازسازي نيستند و جاي خاليشان در آينده، زندگيتان را به شدت تحت تاثير
قرار خواهد داد.
ميگوييد
هميشه شما مقصر نيستيد بلكه گاهي طرف مقابلتان اهل دعواست و شما ناچاريد
سكوت كنيد يا مقابلش موضع بگيريد؟ اين عذرها پذيرفته نيستند. بجز برخي
موارد استثنايي. در هر دعوايي كه منجر به دلخوري و پرخاشگري شود هر دو طرف
به دلايلي مقصرند چون اگر از مهارت كافي برخوردار باشند ميتوانند آتش دعوا
را خاموش كنند.
چرا دعوا ميكنيم؟
در
بخش پيش ما دليل اصلي مشاجره در خانواده را اختلاف عقيده ميان همسران مطرح
كرديم اما در اين بخش قصد داريم آن را به شكل جزئيتري برايتان توضيح
بدهيم چون اگر قرار باشد مشاجره را در خانواده متوقف كنيم بايد اول دلايل
اصلي دعوا را بشناسيم و سعي كنيم با پرهيز از آنها محيط خانه را امن و آرام
نگه داريم.
در
زندگيهاي عادي، يكي از اصليترين دلايلي كه منجر به دلخوري زوجها از هم
ميشود اطرافيان هستند. به عبارتي ديگر بيشتر زوجهايي كه با هم درگير
ميشوند اظهار ميكنند اگر دو نفري و به دور از ابراز عقيده ديگران زندگي
ميكردند و حرفها و رفتار دوستان و آشنايان و فاميل نبود آنها با هم
مجادله نميكردند.
حرف
اين زوجها به مثابه اين است كه بگوييد اگر من و همسرم در يك جزيره دور
افتاده وسط اقيانوس در كنار هم زندگي ميكرديم هيچ وقت دعواي مان نميشد
اما قضيه اين است كه اصولا چنين موقعيتي براي يك زوج پيش نميآيد كه
بتوانند ارتباط شان را با محيط اطراف و همه آدمهاي دور و برشان قطع كنند و
هنر اين است كه شما بتوانيد ضمن رعايت حريمهاي زندگي خصوصيتان، ارتباطات
اجتماعيتان را هم حفظ كنيد.
دليل
ديگر دعواهاي خانوادگي، عدم درك متقابل از شرايط يكديگر است. بگذاريد
دراينباره مثالي را مطرح كنيم: آقاي الف سر كار جريمه شده است. همسرش تمام
روز منتظر بوده كه او برگردد تا بتوانند با هم به مهمانياي كه از چند
هفته پيش به آن دعوت شدهاند بروند اما جريمه شدن آقاي الف بشدت او را عصبي
كرده است و آنقدر ناراحت شده كه همه اتفاقهاي بد دنيا انگار با هم روي
سرش هوار شدهاند به همين خاطر سعي ميكند بهانهگيري كند تا همسرش ماجراي
مهماني را فراموش كند و آن شب را در خانه بگذرانند.
خانم
الف متوجه ماجرا شده و بهترين راهي كه به نظرش ميرسد اين است كه دائما و
به روشهاي مختلف درباره دليل ناراحتي او بپرسد «كسي امروز بهت زنگ زده؟»،
«چرا پكري؟»، «من مطمئنم يه اتفاقي افتاده؟»، «با كسي دعوا كردي؟»و ...
خانم الف نميداند كه خيلي از آقايان در شرايط بحراني ترجيح ميدهند به غار
تنهاييشان پناه ببرند و كمتر با كسي درباره دلايل ناراحتيشان حرف بزنند و
فقط وقتي به همدردي و حرفهاي طرف مقابل نياز دارند كه خودشان اعلام كنند.
آقاي الف به
همه پرسشهاي همسرش جواب سربالا ميدهد زن نتيجه ميگيرد كه او تعمدا
نميخواهد درمهماني شركت كند و احتمالا دليلش اين است كه مهماني از طرف
آشناهاي اوست. بنابر اين بشدت دلخور ميشود آرام آرام پرسشهايش لحني
خصمانه ميگيرند. بعد او شروع به تعميم دادن شرايط كنوني به همه اوقات
زندگي شان ميكند و نتيجه ميگيرد كه آقاي الف هميشه همين طور بوده است!
آقاي الف شروع به دفاع از خود ميكند اما چون روز بدي را پشت سر گذاشته است
ناگهان خشمگين ميشود و خانم الف را مقصر همه اتفاقات بدي كه برايش رخ
داده است ميداند و... احتمالا باقي قضايا را ميتوانيد حدس بزنيد.
گرچه
خيلي وقتها امكان دارد بهانه دعوا اين باشد كه احساس ميكنيم شريك
زندگيمان بهاندازه كافي به ما اهميت نميدهد يا ما را با كارگر منزل يا
عابر بانك اشتباه گرفته است يا هيچ كمكي در امور خانه به ما نميكند
يا.....
گاهي
وقتها حتي موضوع از اين هم سادهتر است. باورتان ميشود ما زوجهايي را
ميشناسيم كه بر سر پيدا نكردن اشيا در خانه، عوض كردن كانالهاي تلويزيون،
نوبت شستن لباسها، ظرفها، خريد روزانه، پرداخت قبضهاي مختلف، استفاده
از كامپيوتر يا روشن ماندن چراغ يكي از اتاقها يا حتي آب دادن گلدانها يا
انتخاب نوع تفريح آخر هفته با هم دعوا ميكنند و كارشان به قهرهايي چند
ماهه و حتي پا در مياني بستگان ميرسد؟!
اگر
به اين دلايل دقت كنيد متوجه ميشويد كه بخشي از آنها به قضاوتهاي شخصي
افراد از رفتار يكديگر در شرايط بحراني مربوط ميشود و بخشي نيز مربوط به
نداشتن برنامهريزي درست در تقسيمبندي مسووليتهاي زندگي ميان زوجهاست
يعني اگر زوجهاي جوان تابع برنامهاي مشخص باشند كه نشان بدهد هر كدام از
آنها در هر روز چه مسووليتهايي براي انجام دادن دارند آنوقت شايد كمتر از
هم دلخور يا ناراضي شوند.
چطور جلوي دعوا را بگيريم؟
باز
هم تاكيد ميكنيم كه شما نميتوانيد كاري كنيد كه به هيچ وجه با شريك
زندگيتان اختلاف عقيده نداشته باشيد اما خودتان ميتوانيد تصميم بگيريد كه
اين مشكل را در چه سطحي نگه داريد و چطور حلش كنيد.در اين بخش ما راههايي
را به شما پيشنهاد ميكنيم كه در شرايط اختلاف عقيده يا دلخوري بتوانيد
مانع مشاجره با طرف مقابل شويد براي نمونه:
1- خشمتان را كنترل كنيد:
يكي از بزرگان ميفرمايد «خشم شعبهاي از جنون است چرا كه پس از آن
پشيماني است و اگر پس از آن پشيماني نباشد جنون دائم است!» مجنونها حال و
هواي خودشان را نميفهمند و گاهي ممكن است كارهايي انجام دهند و حرفهايي
بزنند كه پس از بهدست آوردن مجدد آرامش از آنها بشدت خجالت زده و پشيمان
شوند بنابر اين اولين قدم براي جلوگيري از مشاجره اين است كه راه و رسم
كنترل خشم تان را ياد بگيريد. توانايي كنترل خشم كار آساني نيست و اگر در
اين زمينه ضعف داريد لازم است مدتي به شكل جدي روي آن كار كنيد. در اين
مورد بد نيست مثالي بزنيم.
دوستي
را ميشناسم كه كنترل كمي بر خشمش داشت. خودش هم از اين ضعف باخبر بود و
معمولا پس از لحظاتي كه خشمگين ميشد و به ديگران پرخاش ميكرد به شدت
پشيمان ميشد و به گريه ميافتاد و ابراز شرمساري ميكرد.
زندگي
خانوادگياش به همين دليل در آستانه فروپاشي قرار گرفت. آدم مهرباني بود
اما وقتي عصباني ميشد كلماتي ميگفت و رفتارهايي ميكرد كه همسرش را بشدت
رنجانده بود. وقتي زندگياش لب مرز قرار گرفت ناگهان عزمش را جزم كرد كه
خودش را تغيير دهد. او از روشهاي جالبي براي كنترل خشمش استفاده كرد.
ابتدا سراغ يك روانشناس رفت. ضمن مشاورهها در يك كلاس يوگا نامنويسي كرد
تا روشهايي براي آرام كردن خودش بياموزد.
او
حالا ورزش صبحگاهي را در برنامه روزانهاش گنجانده است. ياد گرفته وقتي
عصباني ميشود قبل از آن كه شروع به صحبت كردن كند مشغول نوشتن دلايل خشمش
شود، بعد شروع به صلوات فرستادن ميكند و اگر دليل خشمش اختلاف نظر با
همسرش باشد از او ميخواهد آن بحث را به مدتي بعد و وقتي آرامتر شد موكول
كند و سپس براي پيادهروي محيط خانه را ترك ميكند و با خود شرط ميكند فقط
زماني كه آرام شد به خانه برگردد.
دوست
ما ياد گرفته كه يكي از دلايل خشم ناگهانياش ترس شديد از فكر كردن به
مشكلي است كه با آن مواجه شده و بنابر اگر جرات و جسارت تامل درباره مشكلش
را پيدا كند ميتواند خشمش را كاهش دهد.
او
به هنر روي آورده است. ياد گرفته گاهي آخر هفتهها روي بومي كوچك رنگ هارا
با هم بياميزد. نقاشيهايش چندان حرفهاي و فوقالعاده نيستند اما به هر
حال فريادهاي او هستند كه حالا خاموش شدهاند و جايشان را لبخندي كمرنگ
روي لبهايش گرفته است.
او
چند دوست ديگر مثل خودش هم پيدا كرده است. يكي از آنها براي كنترل خشمش به
باغباني روي آورده است. شايد فكر كنيد پرورش گل و گياه چه ارتباطي به
كنترل خشم دارد اما حقيقت اين است كه اتفاقا روش او كاملا مفيد واقع شده و
از وقتي بخشي از اوقاتش را صرف پرورش گياهان ميكند بشدت صبور شده و به
سرعت واكنش نشان نميدهد.
راههايي
كه دوستان ما براي كنترل خشم به كار بردهاند جزو اصليترين تكنيكهاي
كنترل خشم هستند و بنابر اين اگر شما هم آنها را به كار ببريد شايد موفق
شويد در شرايط بحراني كه بحث با همسرتان جدي شده است از خشمگين شدن اجتناب
كنيد.
2- طرف مقابل را دعوت به گفتوگو در شرايطي آرام كنيد: وقتي
احساس ميكنيد بحث با همسرتان طيف خصمانه گرفته است و با چاشني دلخوري
همراه شده بلافاصله لحنتان را ملايم كنيد و از او بخواهيد اجازه بدهد پس
از چند لحظه تامل، در محيطي مناسبتر و در شرايطي مساعدتر بحث را ادامه
بدهيد براي مثال اگر ايستاده و دستهايش را مشت كرده و با هيجان صحبت
ميكند به او پيشنهاد كنيد 2 نفره به هال يا آشپزخانه برويد و چاي بنوشيد و
در همان حال با هم گپ بزنيد.
3- صدا و چهرهتان را تنظيم كنيد: گاهي
وقتها پيش ميآيد كه در حين قانع كردن يك نفر ناخودآگاه صدايمان از حد
عادي بلندتر ميشود يا رنگ رخسارهمان تغيير ميكند يا ابروهاي مان در هم
گره ميخورند اين حالتها را در خود تشخيص دهيد و بلافاصله كنترلشان كنيد.
در نظر داشته باشيد كه حتي اگر طرف مقابل كنترلي روي صدا و چهرهاش ندارد
شما نبايد شبيه او رفتار كنيد بلكه بايد او را هم دعوت به آرامش كنيد.
4- به سيم آخر نزنيد: ميدانيد
به سيم آخر زدن يعني چه؟ يعني فكر نكنيد به واسطه اين مشاجره همه چيز در
زندگي شما به آخر رسيده و قرار است پس از اين ماجرا همه چيز منجمد شود و
بنابر اين شما مجازيد هر طور ميخواهيد رفتار كنيد كه مبادا فرصت و موقعيتي
را براي ضربه زدن به طرف مقابل از از دست بدهيد.
زوجهايي
كه در دعواهايشان به هم بد ميگويند، با يكديگر برخورد فيزيكي دارند،
نقطه ضعفهاي يكديگر را در دعوا ياد هم مياندازند و به خانوادههاي يكديگر
توهين ميكنند همانهايي هستند كه خيال ميكنند دنيا پس از اين جنگ
خانوادگي به پايان ميرسد و ديگر قرار نيست توي چشم هم نگاه كنند يا كنار
هم زندگي كنند!
به
ياد داشته باشيد كه هر بار كه حريمي را ميشكنيد ديگر هرگز نميتوانيد آن
احترام از دست رفته را بازسازي كنيد و احتمال دارد در مشاجرات بعدي او يا
شما پردههاي حرمت بيشتري را از هم بدريد و بيشتر و بدتر به هم توهين كنيد.
5- به فرزندان اجازه دخالت ندهيد: گاهي
بحث ساده ميان شما و همسران با دخالت فرزندان خانواده تبديل به يك مشاجره
جدي خانوادگي ميشود. از طرفي حتي اگر فرزندان شما آنقدر بالغ نباشند كه
بخواهند در مشاجره پا درمياني كنند درست ترين كار اين است كه از همسرتان
بخواهيد براي بحث به اتاقي ديگر كه فرزندان در آن حضور ندارند برويد چرا كه
به هر حال مشاهده صحنه بحث و جدل شما و همسرتان تاثير ناخوشايندي بر سلامت
رواني فرزندانتان خواهد داشت.
6- خانوادههاي يكديگر را درگير نكنيد:
كاش راهي وجود داشت كه تلفن خانه زوجهايي كه با هم مشاجره ميكنند قطع
ميشد! هرچند حتي اگر تلفن هم قطع شود، اگر آنها ياد نگرفته باشند رازهاي
خانهشان را پيش خودشان نگه دارند سرانجام راهي براي رساندن اخبار جر و بحث
خانوادگيشان به ديگران پيدا ميكنند.
ميدانيد
مضرات كمك گرفتن از دوستان و آشنايان در مشاجرات خانوادگي چيست؟ اول اين
كه همه از راز زندگيتان مطلع ميشوند. همين الان، انگشت اشاره دست
راستتان را مثل دوران مدرسه كه ميخواستيد اجازه بگيريد راست نگه داريد.
فرض كنيم اين شما هستيد. حالا انگشت اشاره دست چپتان را هم كنارش نگه
داريد. فرض كنيد اين يك دوست است. اگر شما رازتان را به او بگوييد چند نفر
از راز شما با خبر ميشوند؟ دو نفر؟! نه! انگشتهايتان شبيه دو تا يك كنار
هم هستند كه يك عدد يازده را با هم ساختهاند. حالا دوست شما كه انگشت
اشاره دست چپتان است ماجراي مشكل شما را به انگشت وسطيتان كه دوست اوست
ميگويد.
چه
عددي را كنار هم ساختند؟ صد و يازده نفر! اين مثالي است كه بعضي از
قديميها در گذشتههاي دور براي آموزش ياددادن رازداري به فرزندان شان به
كار ميبردند. از سويي ديگر هميشه اطرافيان از شما عاقلتر نيستند ممكن است
آنها راههايي را به شما پيشنهاد كنند كه اصلا منطقي و معقول نباشند.
اين
را هم در نظر داشته باشيد كه آنها تحتتاثير حرفهايتان قرار ميگيرند و
مسلما رفتارشان با شريك زندگي شما تغيير خواهد كرد. اين تغيير رفتار گاهي
سبب ميشود همسران با خانوادههاي يكديگر نيز درگير شوند و حرمتها شكسته
شوند.
اما
همه اين حرفها دليل نميشود از يك مشاور عاقل و قابل اعتماد در شرايط
بحراني كمك نگيريد. براي انتخاب اين مشاور در نظر داشته باشيد كه بايد
رازدار، بيطرف و به دور از تعصبات فاميلي باشد و پيشتر توانايياش را در
مديريت مشكلات زندگي به شما ثابت كرده باشد. منظورمان اين است كه اصولا
وقتي كسي خودش در زندگي خانوادگياش با مشكل روبهروست امكان دارد راههايي
كه به شما پيشنهاد ميكند نيز منطقي و معقول نباشند!
7- راههاي حل مساله را ياد بگيريد: يكي
از دلايل مشاوره ميان زوجها اين است كه آنها در مواجه با يك مشكل
نميدانند چطور به آن فكر كنند و چطور حل و فصلش كنند. براي حل يك مشكل
همانطور كه پيشتر در گزارشهايي اشاره كرديم در وهله اول بايد آن را
بدرستي تشخيص دهيد، سپس به همه راههاي ممكن براي حل آن بينديشيد. سپس به
اين راهحلها راههاي پيشنهادي همسرتان را هم اضافه كنيد و در جلسهاي
خانوادگي همه را مطرح كنيد و در نهايت كنار هم تصميم بگيريد كه كدام يك را
براي حل مساله انتخاب كنيد.